سرخط خبرها

درباره عبدالحسین برونسی که از بنایی به فرماندهی در دفاع مقدس رسید

  • کد خبر: ۱۲۷۱۲۴
  • ۰۴ مهر ۱۴۰۱ - ۱۰:۳۰
درباره عبدالحسین برونسی که از بنایی به فرماندهی در دفاع مقدس رسید
عبدالحسین برونسی تمام نقشه‌های روی کاغذ را به سخره می‌گرفت. راهبردهایش با تمام فرماندهان فرق داشت. بیش از دیگران به ندای قلبش ایمان داشت.

آزاده چشمه سنگی | شهرآرانیوز؛ لباس پاسداری، صفحات قرآن، بادگیر، پلاک، استخوان و سربند آخرین چیز‌هایی بود که از عبدالحسین ۴۲ ساله باقی مانده بود. بقایا را همان جایی پیدا کردند که قسم خورده اگر آنجا شهید نشد، به مسلمانی اش شک کنند. در چهارراه خندق، لابه لای نیزار‌های جزیره مجنون، در کنار ۱۲ پیکر دیگر، فرمانده تیپ ۱۸ جوادالائمه پیدا شد.

فرماندهی که در عملیات بدر برای آخرین بار با عنوان فرمانده، بند‌های پوتینش را گره زد و بار‌ها زیرلب گفت «این عملیات دیدار یار است» معصومه خانم هم که آخرین بار تلفنی سراغ برگشتنش را گرفته بود، گفته بود «حاج خانم هربار سراغ برگشت نگیر. از شهادت بپرس» حاج خانم از همان سال ۴۷ که به عبدالحسین برونسی بله گفته بود، می‌دانست قرار نیست زندگی بی حاشیه و ساده‌ای با یک کارگر بنا داشته باشد. می‌دید چطور از کار در لبنیات فروشی بیرون آمد، چون نمی‌خواست شیری که با آب مخلوط کرده اند، بدهد دست مردم یا یک هفته بیشتر توی سبزی فروشی دوام نیاورد، چون سبزی را با گِل، وزن کشی می‌کردند. پس بسنده کرد به بنایی که خودش آقای خودش بود و خاطرش از لقمه‌ای که به سفره می‌برد، جمع بود. درس و مشق را هم پیش‌تر رها کرده بود، چون معلم طاغوتی آن روزها، با اعتقاداتش سازگار نبود.

سال ۴۱ هم که به خدمت زیر پرچم احضار شد، آن قدر پای عقایدش ایستاد که بار‌ها مورد اهانت و آزار طاغوتیان قرار گرفت. همان طور که بعد‌ها به خاطر فعالیت هایش علیه پهلوی دستگیر شدو در زندان‌های ساواک دانه دانه دندان هایش را زیر شکنجه‌هایی از دست داد که در برابر مأمورانش لبخند می‌زد و سکوت می‌کرد. انقلاب هم که شد، پا به پای گچ کاری، کتاب می‌خواند. آجر به آجر می‌گذاشت و علوم اسلامی را به موازاتش مطالعه می‌کرد. دست آخر هم مثل بسیاری از هم رزمانش با عضویت در سپاه عازم جبهه شد. حالا همان اوستا بنای ساده شهرستانی در عملیات والفجر، ارتفاعات کله قندی را تصرف کرده بود و جاسم یعقوب را که خط قرمز صدام حسین بود، به اسارت درآورده بود.

حاج عبدالحسین پیش از فرماندهی تفاوت چندانی با روز‌های فرماندهی اش نداشت. اگر نمی‌شناختی اش خیال می‌کردی راستی راستی همان اوستا بنای سابق است که آمده اینجا دستی بجنباند، اما همین که زبان باز می‌کرد، تمام نقشه‌های روی کاغذ را به سخره می‌گرفت. راهبردهایش با تمام فرماندهان فرق داشت. بیش از دیگران به ندای قلبش ایمان داشت. در وصیت نامه اش هم خطاب به مادرش گفته بود من این راه را با چشم‌های باز انتخاب کرده ام و با چشم‌های باز رفته ام. از چشم دل می‌گفت که آن طور قاطعانه وعده شهادتش را به هم رزمانش می‌داد. اما بعضی شهدا بیش از یک بار تشییع می‌شوند.

عبدالحسین برونسی، که بعد از شهادت پیکرش در میان نیزار‌ها جامانده بود، بار اول در تابوتی که یک جفت پوتین منسوب به او قرار گرفته بود به شکلی نمادین تشییع شد و بار دوم پس از ۲۷ سال بقایایش را تشییع کردند. تکه‌های استخوان باقی مانده، یک روز صبح به خاک سپرده شد، اما زلال سیرت و نگاه ماورای دنیایش هنوز بر آب‌های جاری فرات شناور و پابرجاست.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->